لقمان و زانیار مرادی مثل مازیار_ابراهیمی بودند، درست مثل او زیر شکنجه مجبور به اعتراف شدند، آنها به ترور پسر امامجمعه مریوان اعتراف کردند و مازیار به ترور دانشمند هستهای، هرسه هم مصاحبه تلویزیونی کردند،احتمالاً شکنجههایی هم که منجر به اعتراف اجباریشان شد شبیه به هم بود، اما سرنوشتشان اصلاً شبیه به هم نبود.مازیار این شانس را آورد که از اعدام و زندان برهد، حتی این شانس را پیدا کرد که علیه شکنجه گرانش شکایت کند و در رسانهها علیه شان مصاحبه کند.پرونده لقمان و زانیار مرادی هم ممکن بود پایان خوبی پیدا کند، خودشان به این پایان خوب ایمان آورده بودند، مخصوصاً وقتیکه دیوان عالی کشور پروندهشان را به دلیل نواقص جدی برای رسیدگی مجدد به دادگاهی دیگر فرستاد.آنقدر امیدوار شدند که قرار بود به همبندیهایشان شیرینی بدهند، شیرینی رهایی از اعدام و شاید هم آزادی. پر از امید بودند که در یک عصر معمولی شهریور به سراغشان آمدند و آنها را به انفرادی بردند.اولش اصلاً نگران نشدند، همبندیهایشان هم نگران نشدند، چراکه میدانستند پروندهشان برای رسیدگی مجدد به دادگاهی دیگر رفته، دادگاهی که
این صفحه جهت اطلاعرسانی درباره وضعیت حقوق بشر در ایران میباشد و به هیچ گروه و جریان سیاسی تعلق ندارد